برای اولین بار توی خانه عود روشن کردم. ناهید گفت دفعهی آخرم باشد که از این چیزها روشن میکنم چون بوی مغازه ارزانها را میدهد. خودم ولی هی راه رفتم و نفس کشیدم. مدتها بود خانهام اینقدر بوی خوب نمیداد. تا امروز مدام مشغول تعمیر فاضلاب و فنرزنی و نصب بوگیر ژلهای پایهدار بودیم. درگیر اینکه آیا بوی گه را به بیرون از خانه هدایت کنیم و یا توی حمام حبسش کنیم. آنوقت یکدفعه بوی عود همه چیز را عوض کرد. به همین سادگی. مثل پریشب که توانستم از توی ساوندکلود آهنگ گوش بدهم و یک دفعه همهچیز عوض شده بود. مثل همهی این هفته که هر لحظه همهچیز عوض میشود. دود میشود و میرود هوا.
.
ساوند کلود آدم و تبدیل می کنه به یه موجود دیگه
بسیار باهات موافقم